نقش خشکسالی و قحطی در منازعات قومی ایران دوره قاجار و ترکیه عثمانی
ابداع مجدد هویت!
متیو غزاریان در پژوهشی دلایل قحطی و پیامدهای آن را در اواخر امپراتوری عثمانی بررسی کرده است. او استدلال میکند که بحرانهای زیستمحیطی و اقتصادی، بهویژه قحطی سال ۱۸۷۹، با تاثیرگذاری نابرابر بر گروههای متنوعی چون کردها، ارامنه و مسلمانان، تنشهای قومی و مذهبی را در شرق عثمانی تشدید کرد و بدینسان به شعلهور شدن درگیریهای فرقهای دامن زد. غزاریان با بهرهگیری از رویکرد بومشناسی سیاسی؛ خشکسالی، بدهی حاکمیتی، سلاحهای مدرن و جنگ را به هم پیوند میدهد تا «سختیهای نابرابر» را توضیح دهد و تمرکز تحلیل را از صرفِ ایدههای سیاسی به سوی عوامل اکولوژیک و مادیای سوق میدهد که پس از جنگ روسیه و عثمانیِ ۱۸۷۷–۱۸۷۸ به شکلگیری هویتهای جدید و منازعه قومی انجامیدند.
پس از جنگ مذکور، چرخ اقتصاد عثمانی به سمت ورشکستگی حرکت کرد؛ دولت قادر به جمعآوری مالیات و تامین غلات نبود؛راههای ارتباطی بهقدر کافی توسعهنیافته بود؛ و کمکرسانی عمدتا از طریق موسسات مذهبی انجام میشد. ایران دوره قاجار - بهویژه دوره ناصرالدینشاه - با مشکلات مشابه مواجه بود: بدهیهای خارجی، اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و دامداری، نبود دولت مرکزی کارآمد، ضعف راهها و کمبود حملونقل، و ناتوانی از مداخله موثر در شرایط بحران.
در هر دو امپراتوری، سستی دولت مرکزی نقش مهمی در تبدیل بحران طبیعی به بحران اجتماعی ایفا کرد. خشکسالی به خشکشدن رودخانهها بهویژه کرخه، کارون و زایندهرود انجامید و افزایش شدید قیمت غلات و مرگومیر گسترده در میان روستاییان و جمعیت شهری را به دنبال داشت.
در چنان شرایطی دولتمردان قاجار روند مالیات ستانی از مردم را تشدید کردند بیآنکه وقعی به خدمات عمومی نهند. با این حال ناکامی دولت قاجار در اداره جامعه کمتر به «نزاع هویتی» تبدیل شد و بیشتر به بحران مشروعیت سیاسی انجامید. به همین دلیل قحطیهای ایران به بستر اعتراضهای ضد سلطنتی، شورش نان، یا مهاجرت تبدیل شد نه جنگ قومی - مذهبی.
شوکو اوکازاکی، ایران شناس ژاپنی مینویسد: دو سال متوالی خشکسالی شدید عامل اصلی این قحطی بوده و افزایش تولید تریاک و پنبه به قحطی کمک کرده است. او همچنین «دیوانسالاران ارشد، مالکان، فروشندگان غلات و مقامات عالیرتبه مذهبی» که به احتکار و دستکاری بازار مشغول بودند را مقصر میداند. قحطی بزرگ سال ۱۲۸۸ (۷۱-۱۸۷۰م) فاجعهآمیزترین رویداد در تاریخ جدید ایران بود. زمستان سال ۱۲۸۷ در بخشهای وسیعی از ایران خشکسالی بود و زمستان سال بعد هم فقط در نواحی غرب و جنوب این سرزمین باران بارید. میگفتند که نقاطی از کشور در این دو سال یک قطره باران هم به خود ندیده است.
از جمله مناطقی که از خشکسالی آسیب سخت دید، خراسان، اصفهان، یزد و فارس بود. در بسیاری از نواحی، دیمکاری حاصلی نداد و محصول زراعت آبی هم در نتیجه کمبود شدید آبهای سطح و تحت الارضی بسیار اندک بود. حتی زاینده رود که معمولا پر آب بود، خشک شد. این خشکسالی ترقی قیمت غلات را به دنبال آورد. مثلا قیمت گندم در بوشهر در ژوئن ۱۸۷۰ (تابستان ۱۲۸۸، ماه خرداد) به یک منِهاشمی ۱۲قران (خرواری ۵.۷تومان) رسید.
قیمت گندم در تهران در تیرماه این سال به یک خروار ۵.۵تومان ترقی کرد. حال آنکه متوسط قیمت در سال پیش از آن ۵.۳تومان بود. در اصفهان قیمت نان سه برابر شد و به یک من تبریز ۵.۱قران (سی شاهی) رسید، که به تناسب قیمت نان در بوشهر که هر منِ تبریز ۹شاهی بود، در واقع بسیار گران بود. مردم از بینانی دست به شورش زدند. در اصفهان، سادات و زنها تلگرافخانه را تصرف کردند و خواستار مخابره شکواییهای به شاه شدند. در بوشهر، در ۷خرداد آن سال، ۲۰۰۰ نفر از مردم به محل یک تجارتخانه انگلیسی که گندم صادر میکرد حمله بردند و جلوی کار بارگیری را گرفتند.
از آنجا که مقامات شهر از عهده مقابله با این وضع برنیامدند، آلیسون، سرکنسول بریتانیا به سرهنگ پِلی، نماینده مقیم سیاسی حکومت هند در بوشهر دستور داد که از آن تجارتخانه بخواهد تا ذخایر موجود گندم را به قیمت عادلانه به مردم بفروشند. این کار وضع را که به مرحله خطرناکی رسیده بود سرانجام در ۱۰تیرماه آرام ساخت. بسیاری شهرهای دیگر، از جمله قم، شاهد اینگونه شورشهای مردم از بینانی بود.در سال بعد، وضع باز هم بدتر شد.
در مورد تعداد کل کشتهشدگان در طول این قحطی بین پژوهشگران توافقی وجود ندارد، اگرچه گمان میرود که این قحطی باعث کاهش قابلتوجهی در جمعیت ایران شده است.
فریدون آدمیت تعداد مرگ و میر این قحطی را حدود ۲میلیون نفر محاسبه کرده است. محاسبه دیگری کاهش جمعیت تخمینی ایران از ۱۰میلیون نفر در سال ۱۸۵۰ به ۶میلیون نفر در سال ۱۸۷۳ را به این فاجعه نسبت میدهد.
از سوی دیگر، غزاریان نشان میدهد که در کشور عثمانی نیز نقش شرایط اکولوژیک، خشکسالی و قحطی، بحران مالی دولت عثمانی، و توزیع نابرابر منابع در شکلگیری «یک اقلیم جدید از اختلافات مذهبی» بسیار جدیتر از آن مواردی بوده که پیشتر مطرح شده است.
جنگ بزرگ روسیه – عثمانی نظام مالی و اداری امپراتوری را به مرز فروپاشی کشاند. هزینههای جنگ، بدهی خارجی و بحران مالی باعث شد دولت نتواند مانند گذشته پاسخگوی نیازهای مناطق بحرانزده باشد.
نواحی شرقی عثمانی - که جمعیتهای متنوعی شامل ارمنیها، کردها، آشوریها، عربها و ترکهای مسلمان داشت- به دلایل زیر آسیبپذیرتر از سایر مناطق بودند:
زیرساختهای ضعیف
اقتصاد دامداری و روستایی
وابستگی شدید به بارندگی
پراکندگی جغرافیایی و نبود سیستم حملونقل کارآمد.
در چنین شرایطی، ورود یک دوره خشکسالی و قحطی میتوانست نظم اجتماعی را از ریشه متلاشی کند؛ و همین اتفاق افتاد. تلفات دامها عملا اقتصاد عشایر کرد را نابود کرد.
روستاییان ارمنی و آشوری که تا حدی به کشاورزی ثابت وابسته بودند، باز هم ضربه دیدند اما الگوی معیشتیشان متفاوت بود. برخی گروههای روستایی دسترسی به کمکهای خارجی (بهویژه شبکههای کلیسایی) داشتند. همین تفاوتها آغازگر مرحلهای بود که نویسنده آن را «طبقهبندیِ رنج براساس هویت مذهبی» مینامد. دولت عثمانی پس از جنگ با بدهی سنگین و درآمدهای فروپاشیده روبهرو بود. بهدلیل حق مالکیت خصوصی گروههای محلی، مالیاتها کاهش یافته و دولت نمیتوانست گندم و دیگر کالاهای اساسی را از مناطق دورتر منتقل کند.
در نتیجه، دولت هیچ شبکه امدادرسانی واقعی در اختیار نداشت؛ مناطق شرقی تقریبا بدون پشتیبانی رها شدند؛ مردم برای نجات خود مجبور شدند به شبکههای مذهبی و قومی تکیه کنند. همین نقطه مبدأ افزایش نقش نهادهای مذهبی، بهویژه کلیساها، در اداره کمکها بود. نویسنده تاکید میکند این شرایط موجب شد گروهها «رنج» را به شکل مذهبی تجربه کنند: مسلمانان احساس بیعدالتی داشتند، و مسیحیان حس میکردند که کمکها حق طبیعی آنان است.
یکی از کلیدیترین بخشهای مقاله درباره چگونگی توزیع کمکهای خارجی است. بسیاری از نهادهای خیریه غربی در آن زمان شبکههای گستردهای در میان مسیحیان ارمنی و آشوری داشتند.
به همین دلیل غذا، پول و دارو بیشتر به جمعیتهای مسیحی میرسید و مسلمانان، کردها و روستاییان غیرمسیحی سهم بسیار کمتری از کمکهای خارجی دریافت میکردند. بنابراین چنین به نظر میرسید که «مسیحیان از حمایت جهانی برخوردارند» و دیگران نه.
این تفاوت در شرایط بحران باعث شد که رنج اقتصادی به زبان هویت مذهبی ترجمه شود. این توزیع نامتوازن حتی اگر عمدی نبود، چون از مسیرهای سازمانی کلیسایی عبور میکرد، عملا به سیاسیشدن قحطی انجامید.
پس از جنگ، امپراتوری عثمانی برای حفظ امنیت داخلی به اصلاحات نظامی و توزیع سلاحهای جدید پرداخت. برخی گروههای عشایر قدرتمند (مثلا برخی قبایل کرد) به سلاحهای مدرن دسترسی پیدا کردند و برخی دیگر مانند روستاییان مسیحی، نه. این دسترسی نامتوازن در دوره بحران غذایی و رقابت بر سر منابع، شرایط را بهشدت خطرناک کرد. در مناطقی که مسلمانان مسلحتر بودند، نشانههایی از غارت یا تصاحب منابع مشاهده میشد. خشونتهای پراکنده و تنشهای محلی در سالهای پس از قحطی افزایش یافت و بحران اقتصادی تبدیل به «بحران هویتی» شد.
این تغییر نه ناگهانی بود و نه صرفا ناشی از ایدئولوژی؛ بلکه معیشت سخت مردم، آنان را به سمت مرزبندی مذهبی سوق داد. به تعبیری اقلیم، اقتصاد و امپراتوری در کنار هم، هویت را دوباره اختراع کردند.
منابع:
Ghazarian, Matthew, "A Climate of Confessionalization: Famine and Difference in the Late Ottoman. Empire" (۲۰۲۲)
Okazaki, Shoko, "The great Persian famine of ۱۸۷۰- ۷۱", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, (۱۹۸۶)
رجبزاده، هاشم؛ (۱۳۸۶)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول ۱۳۸۶.