زیست‌بوم نحیف هوش مصنوعی ایران

این ابهام مفهومی تا حد زیادی ناشی از آن است که بخش قابل‌توجهی از تصمیم‌گیران فعلی، به‌تازگی وارد این حوزه شده‌اند و آشنایی عمیقی با زیست‌بوم واقعی هوش مصنوعی ایران ندارند. در چنین شرایطی، طبیعی است که خود سیاستگذار نیز در درک مساله و صورت‌بندی راه‌حل دچار عدم قطعیت باشد؛ اما تداوم این وضعیت در سطح حکمرانی، می‌تواند به تصمیمات پرهزینه و کم‌اثر منجر شود. 

در تعاریف ارائه‌شده، گاه سکو یا اپراتور هوش مصنوعی به‌عنوان زیرساخت پردازشی، گاه به‌عنوان بستر آموزش مدل، گاه ارائه‌دهنده سرویس‌های پایه، گاه لایه‌های کاربردی هوش مصنوعی و حتی در مواردی به‌عنوان زیرساختی تنظیم‌گر، نیاز به دریافت مجوز و ارائه‌دهنده خدمات به عموم مردم معرفی می‌شود. در کنار این موارد، حل مسائل حق نشر و حتی جبران بخشی از کسری بودجه دولت نیز به این مفهوم الصاق شده است. این تنوع و پراکندگی انتظارات نشان می‌دهد که سکوی هوش مصنوعی عملا به محلی برای تجمیع مسائل حل‌نشده و وظایف انباشته سیاستگذار تبدیل شده است.

به نظر می‌رسد هر سیاستگذار، متناسب با دغدغه‌ها و مسوولیت‌های نهادی خود، تلاش دارد بخشی از مشکلات موجود در کشور و زیست‌بوم هوش مصنوعی را ذیل عنوان سکوی ملی یا اپراتور هوش مصنوعی حل‌وفصل کند؛ وضعیتی که یادآور تمثیل معروف مولوی است که هر کس از ظن خود به موضوع می‌نگرد. با این حال، با گرفتن مفاهیم مشترک در تعاریف متولیان امر و مقایسه ضمنی با نمونه‌های جهانی نشان می‌دهد که این سکو یا اپراتور، به یک پلتفرم فنی زیرساختی در لایه پردازش، آموزش مدل و ارائه برخی سرویس‌های پایه یا مدل‌های زبانی بزرگ محدود می‌شود، نه فراتر از آن.

 با فرض چنین تعریفی، پرسش کلیدی این است که آیا اولویت دادن به ایجاد یک پلتفرم زیرساختی هوش مصنوعی، در شرایط فعلی کشور، از ضروریات توسعه هوش مصنوعی ایران به‌شمار می‌رود یا خیر؟ و مهم‌تر آنکه، آیا چنین محصولی توان پایداری اقتصادی دارد یا سرنوشتی مشابه برخی پروژه‌های پیشین دولتی، مانند جویشگر یا سیستم‌عامل ملی، در انتظار آن است؟

تجربه نشان داده است که یکی از عوامل اصلی موفقیت یا شکست هر طرح فناورانه، وجود بازار واقعی و جریان درآمدی پایدار متناسب با آن محصول است. محرک اصلی هر فناوری و محصول جدید، بازار است و در صورتی که میان محصول و نیاز بازار تناسبی برقرار نشود و گردش مالی پایدار شکل نگیرد، شکست آن اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

 محرک بالقوه سکو یا اپراتور هوش مصنوعی، زیست‌بوم هوش مصنوعی ایران است؛ زیست‌بومی متشکل از شرکت‌های هوش مصنوعی، شرکت‌های نرم‌افزاری، دانشگاه‌ها، دولت و صنعت. اما واقعیت این زیست‌بوم، چالش‌های جدی را پیش‌روی چنین پلتفرمی قرار می‌دهد. شرکت‌های فعال در حوزه هوش مصنوعی و نرم‌افزار، به‌همراه دانشگاه‌ها، عموما از نظر مالی بنگاه‌هایی کوچک و کم‌جثه هستند و وابستگی بالایی به تقاضای حاکمیت و صنعت دارند. بسیاری از این شرکت‌ها نیز مدعی‌اند که سرویس‌های هوش مصنوعی مورد نیاز خود را به‌صورت داخلی پیاده‌سازی می‌کنند. دانشگاه‌ها نیز عمدتا تولیدکننده علم هستند و نه فناوری؛ و عملا انتظار ارائه فناوری‌های عملیاتی و تجاری از دل فرآیندهای پژوهشی دانشگاهی، با واقعیت‌های موجود همخوانی ندارد. 

در سوی دیگر، هنوز در دیجیتالی‌سازی خدمات پایه و استقرار کامل دولت الکترونیک با چالش‌های اساسی مواجهیم. عدم تحقق حکمرانی داده‌ای بالغ، به‌روشنی نشان می‌دهد که ظرفیت کنونی برای بهره‌برداری گسترده از محصولات هوش مصنوعی، نیازمند توسعه جدی است و فاصله معناداری با استفاده موثر از سکوها و پلتفرم‌های پیچیده دارد. 

بخش صنعت نیز بیش از هر چیز به دنبال محصولات کاربردی هوش مصنوعی است که منجر به افزایش بهره‌وری شود. در این مسیر، حتی پیش از چالش‌های فناورانه، مساله اصلی، ضعف فرهنگ سازمانی و آمادگی نهادی برای پذیرش و بهره‌برداری از هوش مصنوعی است.  بنابراین انتظار بهره‌وری در لایه‌های زیرساختی و پلتفرمی، در شرایط فعلی، چندان واقع‌بینانه نیست.

بر این اساس، سکو  یا اپراتور هوش مصنوعی نه برای شرکت‌های توسعه‌دهنده نرم‌افزار ارزش اقتصادی مشخصی ایجاد می‌کند، نه برای صنعت و نه برای دولت. محصولی که متناسب با نیاز واقعی بازار طراحی نشود، محکوم به شکست است و با کاهش یا قطع حمایت‌های دولتی، به‌سرعت از چرخه حیات خارج خواهد شد. افزون بر این، تلاش برای حل مسائل حق نشر، صدور مجوز و تامین درآمد دولت از مسیر اپراتور هوش مصنوعی، خود به یکی از آسیب‌های جدی زیست‌بوم تبدیل خواهد شد. در شرایطی که فعالان این حوزه هم‌اکنون با بوروکراسی‌های فرساینده، جرایم نامتعارف مالیاتی، هزینه‌های سنگین بیمه، تورم مزمن و محدودیت‌های ناشی از تحریم‌ها مواجه‌اند، افزودن لایه‌های جدید مجوزدهی و تنظیم‌گری، تنها به کندتر شدن مسیر توسعه هوش مصنوعی در کشور منجر خواهد شد. بررسی تفصیلی این انحراف راهبردی، مجال مستقلی می‌طلبد.

 راه‌حل واقعی سیاستگذار، نه در طراحی‌های نمایشی و پروژه‌های پرطمطراق، بلکه در رجوع واقعی، مستمر و نظام‌مند به خبرگان و فعالان اصیل این حوزه نهفته است؛ فعالانی که بیش از یک دهه در مسیر توسعه زیست‌بوم هوش مصنوعی کشور فعالیت کرده‌اند و کارنامه‌ای قابل دفاع و مبتنی بر تجربه عملی از خود برجای گذاشته‌اند. بدون بهره‌گیری از این سرمایه دانشی و تجربی، هر سیاستی، هرچند پرهزینه، از واقعیت بازار و زیست‌بوم فاصله خواهد گرفت.

* کارشناس اقتصاد دیجیتال