آیا ماموریت رسانه ملی با دخلوخرجش همخوانی دارد؟
بودجه صداوسیما زیر ذرهبین منتقدان
مطابق آمارهای رسمی منتشرشده، بودجه صداوسیما در سال ۱۴۰۲ حدود ۸ هزار و ۲۰۰میلیارد تومان بوده است؛ رقمی که تنها یک سال بعد، در ۱۴۰۳به بیش از ۲۲هزارمیلیارد تومان افزایش پیدا کرد. این روند در سال ۱۴۰۴ نیز ادامه یافت و اعتبارات رسانه ملی به حدود ۲۹هزار و ۶۳۰میلیارد تومان رسید. حالا در لایحه بودجه ۱۴۰۵، ارقام ارائهشده از عددی بین ۳۳.۵ تا ۳۵.۵هزارمیلیارد تومان حکایت دارد؛ اختلافی که ناشی از تجمیع یا تفکیک برخی ردیفهای بودجهای است، اما در هر صورت، از رشد پرشتاب اعتبارات صداوسیما خبرمیدهد.
به بیان سادهتر، بودجه صداوسیما طی بازهای حدود سهساله، بیش از چهار برابر شده است؛ افزایشی که در میان نهادهای فرهنگی و رسانهای کشور، کمتر نمونه مشابهی برای آن میتوان یافت. چنین رشدی، بهطور طبیعی این انتظار را ایجاد میکند که رسانه ملی، همزمان با افزایش منابع مالی، از نظر کیفیت تولید، تنوع برنامهها، جذب مخاطب و اثرگذاری فرهنگی نیز با تحولی محسوس روبهرو شده باشد.
به گزارش خبرآنلاین، بررسی جزئیات ردیفهای هزینهای در لایحه بودجه سال ۱۴۰۵ نشان میدهد بیشترین سهم از اعتبارات سازمان صداوسیما، همچنان به بخش تولیدات نمایشی اختصاص یافته است؛ بخشی که سالهاست بهعنوان ویترین اصلی رسانه ملی معرفی میشود و انتظار میرود موتور محرک جذب مخاطب و ارتقای کیفیت محتوای تلویزیون باشد. براساس ارقام منتشرشده، حدود ۹هزارمیلیارد تومان از بودجه سال آینده صداوسیما برای تولید آثار نمایشی در نظر گرفته شده است؛ رقمی که قرار است برای ساخت سریالها، مجموعههای داستانی و آنچه در ادبیات رسمی با عنوان آثار «فاخر» شناخته صرف شود. این عدد بهتنهایی از مجموع بودجه بسیاری از نهادهای فرهنگی کشور بیشتر است و نشان میدهد تولیدات نمایشی، در اولویت نخست تخصیص منابع رسانه ملی قرار دارند. چنین رقمی، در مقیاس بودجه فرهنگی کشور، عددی قابلتوجه و حتی کمسابقه محسوب میشود.
برای مقایسه، بودجه سالانه برخی سازمانها و مراکز فرهنگی فعال در حوزه هنر، سینما، تئاتر و فعالیتهای فرهنگی عمومی، بهمراتب کمتر از این میزان است؛ درحالیکه صداوسیما تنها برای یک بخش از فعالیتهای خود، رقمی چندهزارمیلیاردتومانی اختصاص داده است. در کنار تولیدات نمایشی، حدود ۲ هزارمیلیارد تومان نیز تحت عنوان «حمایت فرهنگی» در بودجه صداوسیما پیشبینی شده است؛ اعتباری که قرار است صرف کمک به تولید آثار آگاهیبخش، برنامههای فرهنگی و پروژههایی با هدف افزایش آگاهی عمومی شود. بااینحال، جزئیات دقیق نحوه هزینهکرد این بخش و شاخصهای سنجش اثرگذاری آن، در اسناد بودجهای بهروشنی مشخص نشده است.
علاوه بر این دو ردیف اصلی، بخش قابلتوجهی از اعتبارات صداوسیما به هزینههای فنی، نوسازی تجهیزات، پشتیبانی اجرایی و ساختارهای اداری اختصاص یافته است؛ حوزههایی که اگرچه در ظاهر زیرساختی و ضروری به نظر میرسند، اما سهم بالای آنها در مجموع هزینهها، همواره یکی از محورهای انتقاد کارشناسان بوده است. تمرکز قابلتوجه بودجه بر تولیدات نمایشی و هزینههای پشتیبانی، این پرسش را پررنگتر میکند که آیا اولویتهای مالی صداوسیما با نیازها و سلیقه مخاطبان امروز همراستاست یا خیر؛ پرسشی که پاسخ آن، نه در جدولهای بودجه، بلکه در کیفیت، اثرگذاری و میزان دیدهشدن خروجیهای نهایی مشخص خواهد شد.
خروجی کجاست؟
افزایش قابلتوجه بودجه صداوسیما در لایحههای بودجه سالهای اخیر، در شرایطی رقم خورده که همزمان، بحث درباره کاهش اثرگذاری تلویزیون در میان منتقدان، کارشناسان رسانه و حتی مخاطبان عمومی، بیش از گذشته مطرح شده است. درواقع، فاصله میان رشد عددهای بودجه و تجربه زیسته مخاطبان از تلویزیون، به یکی از اصلیترین چالشهای رسانه ملی تبدیل شده است.
در سالهایی که بودجه صداوسیما جهش چندبرابری داشته، زیست رسانهای جامعه نیز دستخوش تغییرات اساسی شده است. پلتفرمهای نمایش خانگی، شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین، سهم قابلتوجهی از وقت و توجه مخاطبان را به خود اختصاص دادهاند؛ تغییری که نهتنها در ایران، بلکه در سراسر جهان رخ داده است. بااینحال، انتظار میرفت رسانهای با بودجه چنددههزارمیلیاردتومانی، بتواند با این تحولات همراه شود یا دستکم بخشی از مرجعیت رسانهای خود را حفظ کند.
پرسش اصلی در این میان ساده اما بنیادین است: این حجم از بودجه دقیقا صرف چه خروجیای شده است؟پرسشی که پاسخ روشن و قابل اندازهگیری به آن، دستکم در سطح افکار عمومی، ارائه نشده است.
نگاهی به خروجیهای سالهای اخیر صداوسیما نشان میدهد نهتنها آثار نمایشی شاخصی که بتوانند بازگشت سرمایه اقتصادی یا حتی موج فرهنگی و اجتماعی گستردهای ایجاد کنند، بهندرت دیده میشود، بلکه در مقایسه با دهههای گذشته، تعداد سریالها و برنامههایی که بتوانند به حافظه جمعی جامعه راه پیدا کنند نیز به شکل محسوسی کاهش یافته است.
در دهههایی نهچندان دور، بسیاری از تولیدات تلویزیونی، حتی با بودجههایی بهمراتب کمتر، به رویدادهای فرهنگی تبدیل میشدند؛ آثاری که دیالوگها، شخصیتها و داستانهایشان در ذهن مخاطبان ماندگار میماند. امروز اما با وجود افزایش چشمگیر منابع مالی، چنین اثرگذاریای کمتر به چشم میخورد. همین شکاف میان هزینههای بالا و خروجیهای کماثر، باعث شده بخش قابلتوجهی از نقدها متوجه نحوه تخصیص منابع، اولویتهای محتوایی و سیاستگذاری تولید در صداوسیما شود. منتقدان میپرسند آیا مساله اصلی، کمبود بودجه بوده یا فقدان راهبرد روشن برای هزینهکرد آن؟
معضل نیروی انسانی
یکی از ویژگیهای بارز صداوسیما، اندازه عظیم نیروی انسانی آن است؛ سازمانی که طبق برآوردهای اخیر حدود ۴۰ هزار نفر در آن مشغول به کار هستند. این رقم اگرچه تخمینی است و ارقام دقیقی درباره تعداد دقیق کارکنان در دسترس نیست، اما نشان میدهد بخش عمدهای از بودجه کلان صداوسیما صرف حقوق و دستمزد میشود که البته همین عدم شفافیت نیروی کار جای بحث مفصل دارد.
برای درک مقیاس، کافی است این عدد را با رسانههای بینالمللی مقایسه کنیم. شبکه الجزیره در قطر، با عملکردی جهانی و تاثیرگذاری منطقهای قابلتوجه، تنها حدود ۳ هزار نفر نیرو و حدود ۴۵۰میلیون مخاطب در جهان دارد این رقم یکدهم تعداد کارکنان صداوسیماست. بیبیسی که یکی از شناختهشدهترین رسانههای جهان است، حدود ۷هزار کارمند دارد که ۵۵۰۰ نفر آنها روزنامهنگارند. حتی تلویزیون ژاپن (NHK) با گستردگی فعالیتهایش، حدود ۱۰ هزار نیرو را به کار گرفته است. شبکه بزرگ اسکای با ۳۲هزار نیرو، باز هم کمتر از صداوسیما کارمند دارد.
این مقایسه نشان میدهد صداوسیما از نظر نیروی انسانی، یکی از فربهترین سازمانهای رسانهای جهان است، اما سهم آن در اثرگذاری و جریانسازی جهانی یا حتی منطقهای قابل قیاس با همین شبکهها نیست. الجزیره با ۳هزار کارمند، شبکهای چندملیتی و پربیننده در ۱۵۰ کشور است و در ۱۵سال اخیر توانسته تحولات اجتماعی و سیاسی منطقه را تحت تاثیر قرار دهد، درحالیکه صداوسیما با دهها شبکه و هزاران فرستنده، همچنان درگیر برنامههای کماثر و کممخاطب داخلی است.